سرتیز کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ساختن. بهم بافتن. سرهم کردن : پریرخ زآن بتان پرهیز میکرددروغی چند را سرتیز میکرد.نظامی. || فروبردن. داخل کردن : سنان بر سینه ها سرتیز کرده جهان را روز رستاخیز کرده.نظامی.