سرتراش. [ س َ ت َ ] ( نف مرکب ) سرتراشنده. موتراش. گرای. دلاک. سلمانی. آنکه موی مردم تراشد : بجز سرتراشی که بودش غلام سوی گوش او کس نکردی پیام.نظامی.|| دختری سخت کولی و بسیاربانگ. زن یا دختر سلیطه و بدزبان. زن یا دختر بلندآواز و بددهان. ( یادداشت مؤلف ).
سر تراشنده مو تراش گرای دلاک سلمانی یا دختری سخت کولی و بسیار بانگ .( صفت ) آنکه سر و صورت مردم را اصلاح کند سلمانی گرا .