سرتاپا

/sartApA/

مترادف سرتاپا: سراسر، تمام

لغت نامه دهخدا

سرتاپا. [ س َ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) از سر تا پا. ( آنندراج ). از کله سر تا نوک پا :
تا نیاساید ز دوران آسمان چنبری
قد اعدای تو سرتاپای چون چنبر سزد.
سوزنی.
ز سرتاپای این دیرینه گلشن
کنم گر گوش داری بر تو روشن.
نظامی.
نگویم قامتت زیباست یا چشم
همه لطفی و سرتاپا جمالی.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. سراپا، از سر تا پا.
۲. (قید ) [مجاز] همه، همگی.

مترادف ها

cap-a-pie (قید)
سرتاسر، از سر تا پا، سر تا پا

فارسی به عربی

مِنْ (قمَِّ ) الرّأس إلی أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَین )

پیشنهاد کاربران

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. یکسره. مطلق. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . || متحد. متفق.
در ترکی "باشدان آیاقا "
head to foot

بپرس