سرتاپا. [ س َ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) از سر تا پا. ( آنندراج ). از کله سر تا نوک پا : تا نیاساید ز دوران آسمان چنبری قد اعدای تو سرتاپای چون چنبر سزد.
سوزنی.
ز سرتاپای این دیرینه گلشن کنم گر گوش داری بر تو روشن.
نظامی.
نگویم قامتت زیباست یا چشم همه لطفی و سرتاپا جمالی.
سعدی.
فرهنگ عمید
۱. سراپا، از سر تا پا. ۲. (قید ) [مجاز] همه، همگی.
مترادف ها
cap-a-pie(قید)
سرتاسر، از سر تا پا، سر تا پا
فارسی به عربی
مِنْ (قمَِّ ) الرّأس إلی أخْمَصِ القدم (أو القَدَمَین )
پیشنهاد کاربران
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. یکسره. مطلق. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . || متحد. متفق.