سرة. [ س ُرْ رَ ] ( ع اِ ) ناف. ج ، سُرّات ، سُرَر. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناف. ( غیاث ) ( زمخشری ) ( دهار ). || میانه وادی و بهترین جای در وی و میانه هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- سرةالارض ؛ قوطولیدون. ( یادداشت مؤلف ).
- سرةالبطن ؛ اقلیم رابع. ( تاریخ بیهقی ص 27 ) :
سرةالبطن ربع مسکون بود
غرةالوجه ملک سلطان شد.
؟ ( از ترجمه ٔمحاسن اصفهان ص 100 ).
- سرةالحوض ؛ قرارگاه آب در تک حوض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).- سرةالوادی ؛ میان رود. ( مهذب الاسماء ).
|| ( ص ) امراءة سُرَّة؛ زن شادکن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زنی که مردم را شاد کند. ( ازاقرب الموارد ).