سربی

/sorbi/

معنی انگلیسی:
livid, lead, leaden, lead-blue

لغت نامه دهخدا

سربی. [ س ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به سرب. از سرب ساخته. || برنگ سرب.
- چاپ سربی ؛ در تداول چاپخانه و ارباب مطبوعات ، مقابل چاپ سنگی. چاپخانه که حروف سربی مجزا را بهم می پیوندد و با مرکب مخصوص بفشارد و عمل چاپ کند.
- حروف سربی .

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به سزب . ۲ - ساخته شده از سرب . ۳ - برنگ سرب .
منسوب بسرب از سرب ساخته یا برنگ سرب

دانشنامه عمومی

سربی (ناحیه پلزن جنوبی). سربی ( به چکی: Srby ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری چک است که در Plzeň - South District واقع شده است. [ ۱] سربی ۴٫۵۱ کیلومتر مربع مساحت و ۱۵۴ نفر جمعیت دارد و ۴۱۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس سربی (ناحیه پلزن جنوبی)عکس سربی (ناحیه پلزن جنوبی)

سربی (ناحیه دوماژلیتسه). سربی ( به چکی: Srby ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری چک است که در ناحیه دوماژلیتسه واقع شده است. [ ۱] سربی ۲۰٫۴۵ کیلومتر مربع مساحت و ۳۸۸ نفر جمعیت دارد و ۳۸۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس سربی (ناحیه دوماژلیتسه)عکس سربی (ناحیه دوماژلیتسه)عکس سربی (ناحیه دوماژلیتسه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

plumbic (صفت)
سرب دار، سربی، وابسته به سرب

plumbous (صفت)
گیج، سرب دار، سربی، وابسته به سرب

leaden (صفت)
کند، سربی، سربی رنگ، مانند سرب

plumbeous (صفت)
سربی، پوشیده از سرب

saturnine (صفت)
شوم، افسرده، سنگین، عبوس، دلتنگ، سربی

فارسی به عربی

رصاصی

پیشنهاد کاربران

بپرس