سربتو
/sarbetu/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
سربتو
سربتو
سربتو، روباه
سربتو، کم حرف، کم سخن، بی معاشرت و بی امیزش
حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید