سرباز زدن


مترادف سرباز زدن: امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن

متضاد سرباز زدن: اطاعت کردن، منقاد شدن

معنی انگلیسی:
balk, refuse, withhold, demur

لغت نامه دهخدا

سر باززدن. [ س َ بازْ، زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن. ( آنندراج ). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. ( کلیله و دمنه ). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. ( سعدی ). سر از موافقت باززدم. ( سعدی ).

فرهنگ فارسی

سروازدن، سرتافتن، نافرمانی، سرپیچی کردن، ابا

فارسی به عربی

قمامة

پیشنهاد کاربران

امتناع، تمردکردن، سر پیچی کردن
حمید رضا مشایخی - اصفهان
استنکاف
سرپیچی کردن
شانه خالی کردن، سرباز زدن، کوتاهی در کار، سردواندن
خود داری کردن

ابا کردن
امتناع، سروازدن، سرتافتن، نافرمانی، سرپیچی کردن، ابا، تمرد
امتناع، ابا
سر پیچی ، قبول نکردن ، انکار کردن
سر باز زدن
نپذیرفتن، قبول نکردن، طفره
ابا
مخالفت کرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس