سرباز زدن
مترادف سرباز زدن: امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن
متضاد سرباز زدن: اطاعت کردن، منقاد شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
امتناع، تمردکردن، سر پیچی کردن
حمید رضا مشایخی - اصفهان
حمید رضا مشایخی - اصفهان
استنکاف
سرپیچی کردن
شانه خالی کردن، سرباز زدن، کوتاهی در کار، سردواندن
خود داری کردن
ابا کردن
امتناع، سروازدن، سرتافتن، نافرمانی، سرپیچی کردن، ابا، تمرد
امتناع، ابا
سر پیچی ، قبول نکردن ، انکار کردن
سر باز زدن
نپذیرفتن، قبول نکردن، طفره
نپذیرفتن، قبول نکردن، طفره
ابا
مخالفت کرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)