سرباز زدن
مترادف سرباز زدن: امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن
متضاد سرباز زدن: اطاعت کردن، منقاد شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
استنکاف
سرپیچی کردن
شانه خالی کردن، سرباز زدن، کوتاهی در کار، سردواندن
خود داری کردن
ابا کردن
امتناع، سروازدن، سرتافتن، نافرمانی، سرپیچی کردن، ابا، تمرد
امتناع، ابا
سر پیچی ، قبول نکردن ، انکار کردن
سر باز زدن
نپذیرفتن، قبول نکردن، طفره
نپذیرفتن، قبول نکردن، طفره
ابا
مخالفت کرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)