سرباز زدن


مترادف سرباز زدن: امتناع ورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن

متضاد سرباز زدن: اطاعت کردن، منقاد شدن

معنی انگلیسی:
balk, refuse, withhold, demur

لغت نامه دهخدا

سر باززدن. [ س َ بازْ، زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اعراض کردن. ( آنندراج ). ابا کردن. امتناع کردن. نافرمانی کردن. جموح. جماح. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ) : پس اگر روزی چند صبر باید کرد... عاقل از آن چگونه سر باززند. ( کلیله و دمنه ). شنیدم که سر از فرمان ملک باززد. ( سعدی ). سر از موافقت باززدم. ( سعدی ).

فرهنگ فارسی

سروازدن، سرتافتن، نافرمانی، سرپیچی کردن، ابا

فارسی به عربی

قمامة

پیشنهاد کاربران

استنکاف
سرپیچی کردن
شانه خالی کردن، سرباز زدن، کوتاهی در کار، سردواندن
خود داری کردن

ابا کردن
امتناع، سروازدن، سرتافتن، نافرمانی، سرپیچی کردن، ابا، تمرد
امتناع، ابا
سر پیچی ، قبول نکردن ، انکار کردن
سر باز زدن
نپذیرفتن، قبول نکردن، طفره
ابا
مخالفت کرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس