جهان پناها معلوم رأی روشن تست
که هست در هنر بنده شعر سرباری.
نجیب جرفادقانی.
تنی کو بار این دل برنتابدبه سرباری غم دلبر نتابد.
نظامی.
|| کسی که بار بر سر نهاده باشد. ( غیاث ). || باری که بر سر گیرند. ( برهان ). بار سر. ( غیاث ) ( جهانگیری ). - امثال :
سرباری ته باری را میبرد.