سربار شدن


مترادف سربار شدن: مزاحم شدن، زحمت دادن، طفیلی شدن، تلپ شدن، تحمیل شدن

معنی انگلیسی:
impose, imposition, load

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مخارج خود را بگردن دیگری انداختن . ۲ - موجب زحمت دیگران گردیدن .

پیشنهاد کاربران

=inflict yourself/somebody on somebody
to visit or be with someone when they do not want you – used humorously
نیزه شدن ؛ سربار وطفیلی دیگری شدن. به پرروئی از دیگران چیزی ستدن.
gatecrash
هوار شدن/افتادن
( مصدر ) بخان. کسی ناخوانده بمهمانی رفتن . توضیح گاه نیز مهمان درمقام فروتنی و تعارف یا نقل عمل خویش گوید : دیشب ما بر و بچه ها سر فلان کس هوارشدیم . ( این اصطلاح مترادف خراب شدن ( بهمین معنی ) است
نمد افکندن ؛ اقامت کردن. قرار یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از سربار کسی شدن و قصد رفع زحمت نداشتن. در جائی فرودآمدن و به فکر رفتن نبودن.

بپرس