سرای سپنج

لغت نامه دهخدا

سرای سپنج. [ س َ ی ِ س ِ پ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار و دنیا. ( برهان ) ( آنندراج ). سرای عاریت دنیا. ( شرفنامه ). سرای ششدر. ( رشیدی ) :
مهر مفکن بر این سرای سپنج
کاین جهان پاک بازی و نیرنج .
رودکی.
چو گشت آن پریچهره بیمارغنج
ببرید دل زین سرای سپنج.
رودکی.
اگر گنج یابی اگر درد و رنج
نمانی همی در سرای سپنج.
فردوسی.
که از بهر ما زین سرای سپنج
نیامد بجز درد و اندوه و رنج.
فردوسی.
نبندید دل در سرای سپنج
کش انجام مرگ است و آغاز رنج.
اسدی.
دل نهادی در این سرای سپنج
چند بسیار تاختی فرسنگ .
ناصرخسرو.
|| خانه علفی باشد که کنار فالیز و کشت و زراعت سازند. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از روزگار و دنیا سرای عاریت دنیا سرای ششدر .

پیشنهاد کاربران

روزگار فانی
سرای سپنج :خانه ای که کشاورزان با چوب و علف می ساختند ، سرای موقتی ، مهمان سرا ، کنایه از دنیا و روزگار گذرا
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۴.
یاد آوری :سرای سپنج در زبان آذری ، کوتام ، پورو ، آلاچیق در فارسی امروزی آلونک
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی پورو از زبان آذری به زبانهای اروپا رفته و به پوروف تبدیل شده و دوباره به شکل پوروف به زبان فارسی وارد شده و امروزه در مغازه ها اتاقک کوچکی جهت تعویض و تست لباس کاربرد دارد.

بپرس