سراگون. [ س َ ] ( ص مرکب ) سرنگون باشد که سرازیر است. ( برهان ). سرنگون. ( رشیدی ) ( آنندراج ) : سر به فلک برکشید بی خردی مردمی وسروری سراگون شد.ناصرخسرو.