سراو

لغت نامه دهخدا

سراو. [ س َ ] ( اِخ ) سراب. رجوع به نزهةالقلوب شود.

سراو. [ س َ رَ ئو ] ( اِخ ) نام رودخانه ای است که شهر اوده در کنار آن رودخانه واقع است در هندوستان. ( از برهان ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ فارسی

نام رودخانه ایست که شهر اوده در کنار آن رودخانه واقع است . در هندوستان

گویش مازنی

/sar oo/ سرآب - برخورداری اسنان و مزرعه از اولین بخش آب & زمینی که آبش به طور مستقیم از نهر اصلی تأمین گردد
/sar o/ آب خزانه ی دوم حمام های قدیم که جهت آب کشیدن در خزانه آبگیری می شد - آب شیرین ۳دشتی که از آب سرچشمه استفاده نماید

واژه نامه بختیاریکا

( سَر اَو ) سرآب؛ سرچشمه؛ حوزه آبگیر

پیشنهاد کاربران

سِر او در زبان لکی یعنی : ۱. سراب آب ۲. مخفف سر آب بودن و سرچشمه آب که از زمین می جوشد و در چهل سرو هم به سرو اشاره شده
چِماِ سَر سِراو سِرو گل بی بده بِسون بی معامله دل بی
یعنی رفتم سر سراب آب گه همه گلها روییده بودن و اونجا معشوقها دلشون برای هم می رفت اونقدر زیبا بود عاشق و معشوق دلشون برای هم آب میشد عین سراب
...
[مشاهده متن کامل]

چم ا سر سِراو سِرو بی یَرد دیمَ پری زاده غسل اومی کرد
ای پریزاده دَسه دام دیز چوبال بورچین هر هُوین ِا گریز
یعنی رفتم سر یک سراب عمیق وپر آب ناگهان پری رویی رادیدم که داشت خودش رو می شست و با آب غسل می کرد ای پری زاده تو مثل یک دام تنیده شده برای من هستی و مثل پرنده بلدرچین دستیابی به تو سخت است و از من فرار می کنی و در حال گریز از من هستی

بپرس