سرانیدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ترمز کردن، سریدن، لغزیدن، سرانیدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سُرانیدن: کشیدن چیزی در جهت شیبدار. لغزاندن چیزی.
نمونه: آلاجاقی دست بر چوب یکسره ء کنارپله ها می سُرانید. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۱۰ )
نمونه: آلاجاقی دست بر چوب یکسره ء کنارپله ها می سُرانید. ( کلیدر ج۱۰ص۲۸۱۰ )