سرانگشت به دندان گرفتن

پیشنهاد کاربران

سرانگشت یا سَرِ انگشت به دندان گرفتن و گزیدن و خائیدن ؛ تعجب کردن :
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سَرِ انگشت.
ناصرخسرو.
سَرِ انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را.
...
[مشاهده متن کامل]

سعدی.
چو برگشته دولت ملامت شنید
سرانگشت حسرت به دندان گزید.
سعدی.
در زمان تو هر آن باز که رفت از پی کبک
رشته گم کرد و ز حسرت سَرِ انگشت گزید.
سلمان ساوجی.
هر کس که بجان پند عزیزان نکند گوش
بسیار بخاید سَرِ انگشت ندامت.
حافظ.

بپرس