سراندن
مترادف سراندن: سر دادن، لغزاندن
معنی انگلیسی:
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
سراندن
پیشنهاد کاربران
سُراندن: چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن، سر دادن.
( ( شیرین صندلی را سُراند عقب ، پاها را گذاشت روی میز ، به حیاط نگاه کرد و قهوه خورد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 14. ) )
( ( شیرین صندلی را سُراند عقب ، پاها را گذاشت روی میز ، به حیاط نگاه کرد و قهوه خورد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 14. ) )