ز گشتاسب و ارجاسب بیتی هزار
بگفت و سر آمد بر او روزگار.
فردوسی.
جهان چون بزاری برآید همی بد و نیک روزی سر آید همی.
فردوسی.
عمر خوش دختران رز بسر آمدکشتبنان را سیاستی دگر آمد.
منوچهری.
یکی لؤلؤ که چون نه مه سر آمداز او تابنده تر ماهی برآمد.
( ویس و رامین ).
همی رنجی و تیماری سر آیدز تخم صابری شادی برآید.
( ویس و رامین ).
زمانی برآسای از آویختن که گیتی سر آمد ز خون ریختن.
اسدی.
اگرچند بسیار مانی بجای هم آخر سر آید سپنجی سرای.
اسدی.
خاقانی را جهان سر آمددریاب که نیست پایمردش.
خاقانی.
تذروی که بر وی سر آید زمان به نخجیر شاهینش آید گمان.
نظامی.
عهد جوانی بسر آمد مخسب شب شد و اینک سحر آمد مخسب.
نظامی.
مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی شبی بدست دعا دامن سحر گیرد.
سعدی.
عمر سعدی گر سر آیددر حدیث عشق شایدکو نخواهد ماند بیشک وین بماند یادگار.
سعدی.
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی.
حافظ.
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیارمهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد.
حافظ.
|| کامل آمدن. ( غیاث )( آنندراج ). برتر بودن. کامل تر بودن : از پس عمری اگر یکی بمن افتد
آن بُوَد آن کز همه جهان بسر آید.
خاقانی.
فی الجمله پسر در قوت و صفت سر آمد، چنانکه کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نماند. ( سعدی ).