سرامد

/sarAmad/

مترادف سرامد: ( سرآمد ) برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده

معنی انگلیسی:
eminent, perfect, master, cream, elite, flower, paramount, pick, pre-eminent, preeminent, quintessence, signal, term, top, queen

لغت نامه دهخدا

( سرآمد ) سرآمد. [ س َ م َ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بهتر و ممتاز و سردار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زبده. قدوه :
منم سرآمد دوران که طبع من داند
چهار جوی جنان از پی جهان کندن.
خاقانی.
شنیدم کز این دور آموزگار
سرآمد تویی بر همه روزگار.
نظامی.
احمد که سرآمد عرب بود
هم خسته خار بولهب بود.
نظامی.
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی.
حافظ.

فرهنگ فارسی

سر آمد، برگزیده، برتروبالاترازدیگران
( صفت ) کسی که از همگنان بالاتر است حایز اولین درجه ممتاز برگزیده .
( سر آمد ) بهتر و ممتاز و سردار . زبده قدوه .

فرهنگ معین

( سرآمد ) ( ~ . مَ ) (ص مر. ) برگزیده ، بالاتر، نخبه .

فرهنگ عمید

( سرآمد ) برتر و بالاتر از دیگران، برگزیده.

واژه نامه بختیاریکا

( سر آمد ) به نِمُ

جدول کلمات

سرآمد
برتر و بالاتر از دیگران، برگزیده.

مترادف ها

master (اسم)
استاد، مدیر، چیره دست، پیر، رئیس، ارباب، سرور، سید، سرامد، کارفرما، صاحب، دانشور

coryphaeus (اسم)
سرامد

perfect (صفت)
کامل، درست، بی عیب، اتم، مکمل، سرامد، گسترده، تمام عیار، کاملا رسیده

pre-eminent (صفت)
برتر، مقدم، افضل، سرامد

پیشنهاد کاربران

برتر از همه . برترین - بهترین
به فرجام رسیدن
برتر ، ممتاز ، بر گزیده
برتر، برجسته، ممتاز، برگزیده
عواقب کاری
سرانجام
برتر ، ممتاز، برترین
برتر
برجسته
عاقبت
عاقبت
ختام
غایت

سر انجام

بجای نابغه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس