( سرآمد ) سرآمد. [ س َ م َ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بهتر و ممتاز و سردار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زبده. قدوه : منم سرآمد دوران که طبع من داندچهار جوی جنان از پی جهان کندن.خاقانی.شنیدم کز این دور آموزگارسرآمد تویی بر همه روزگار.نظامی.احمد که سرآمد عرب بودهم خسته خار بولهب بود.نظامی.خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دریادلی بجوی دلیری سرآمدی.حافظ.
سر آمد، برگزیده، برتروبالاترازدیگران( صفت ) کسی که از همگنان بالاتر است حایز اولین درجه ممتاز برگزیده .( سر آمد ) بهتر و ممتاز و سردار . زبده قدوه .
master (اسم)استاد، مدیر، چیره دست، پیر، رئیس، ارباب، سرور، سید، سرامد، کارفرما، صاحب، دانشورcoryphaeus (اسم)سرامدperfect (صفت)کامل، درست، بی عیب، اتم، مکمل، سرامد، گسترده، تمام عیار، کاملا رسیدهpre-eminent (صفت)برتر، مقدم، افضل، سرامد
برتر از همه . برترین - بهترینبه فرجام رسیدنبرتر ، ممتاز ، بر گزیدهبرتر، برجسته، ممتاز، برگزیدهعواقب کاریسرانجامبرتر ، ممتاز، برترینبرتربرجستهعاقبتعاقبت ختامغایتسر انجامبجای نابغهمشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)+ عکس و لینک