سرافکندگی

/sarafkandegi/

مترادف سرافکندگی: خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت

متضاد سرافکندگی: سربلندی

معنی انگلیسی:
contempt, humiliation, shame

لغت نامه دهخدا

سرافکندگی. [ س َاَ ک َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت به زیر افکندن سربخاطر تواضع یا شرم. شرمندگی. شرمساری :
مه نو ز راه سرافکندگی
به گوش اندرون حلقه بندگی.
فردوسی.
دلیری است هنجار لشکرکشی
سرافکندگی نیست در سرکشی.
نظامی.
مبین سرو را در سرافکندگی
چنان شاه را درچنین بندگی.
نظامی.
سرافکندگی کن که زلف نگار
سرافرازیش در سرافکندگی است.
خواجوی کرمانی.

فرهنگ فارسی

۱ - شرمساری خجلت . ۲ - فروتنی تواضع .

فرهنگ معین

( ~ . اَ کَ دَ یا دِ ) (حامص . ) ۱ - شرمساری . ۲ - فروتنی .

فرهنگ عمید

۱. شرمساری، شرمندگی.
۲. فروتنی.

واژه نامه بختیاریکا

سر آ زیری
تنا؛ سرکو

مترادف ها

submission (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، تابع، انقیاد، تسلیم، تفویض، اطاعت، فرمان برداری، اظهار اطاعت

shame (اسم)
سرافکندگی، ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری

abashment (اسم)
ژولیدگی، سرافکندگی

confusion (اسم)
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی

humbleness (اسم)
سرافکندگی، فروتنی، خشوع

lowliness (اسم)
سرافکندگی، فروتنی، بی ادبی

mortification (اسم)
سرافکندگی، ریاضت، رنج، فساد، خجلت

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

پیشنهاد کاربران

بپرس