سرافکن

لغت نامه دهخدا

سرافکن. [ س َ اَ ک َ ] ( نف مرکب ) مرادف سرافشان. ( آنندراج ). سرانداز. سرافشان :
از این شوخ سرافکن سر بتابید
که چون سر شد سر دیگر نیابید.
نظامی.
رجوع به سرافشان شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه سر را جدا سازد و بر زمین افکند . ۲ - شمشیر تیغ : اندر نیام از پی تجهیز دشمنان دارد سر افکنی که به جوهر مرصع است ( شرف شفروره المعجم ۲۶۴ : ۱ ) .

فرهنگ عمید

۱. سرافکننده.
۲. (اسم ) [مجاز] شمشیر، تیغ.

پیشنهاد کاربران

بپرس