سرافراز شدن. [ س َ اَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) سربلند شدن. مفتخر گشتن : گرفت آنگهی پادشاهی طورگ سرافراز شد بر شهان سترگ.فردوسی.آنکه نگونسار شد مباد سرافرازوآنکه سرافرازشد مباد نگونسار.سوزنی.هم در کنار عرش سرافراز میشوندهم در میان بحر نگونسار میروند.عطار.
سرفراز آمدن . [ س َ ف َ م َ دَ] ( مص مرکب ) مفتخر شدن . به خود بالیدن : پیش شمعرخش چو پروانه سر ببازند و سرفراز آیند. عطار.+ عکس و لینک