سراغاز

/sarAqAz/

مترادف سراغاز: ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه

متضاد سراغاز: ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

معنی انگلیسی:
embryo, introduction, opening, origin, preface, prelude, prologue, rudiment, spring, germ, incunabula, steppingstone, sunrise, exordium, proem, preamble, seed

لغت نامه دهخدا

( سرآغاز ) سرآغاز. [ س َ ] ( اِ مرکب ) مقابل سرانجام. چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود، و با لفظ کردن و زدن مستعمل است. ( آنندراج از بهار عجم ) :
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز.
نظامی.
چو برقع ز روی سخن برفکند
سرآغاز آن از دعا درفکند.
نظامی.
کف صیتش سرآغاز شهی وختم سلطانی
بنام نامی ختمی پناهی شاه بطحی زد.
زلالی ( از آنندراج ).
حبیبی کو بود محبوب دلها
سرآغاز بهار و آب و گِلها.
زلالی ( از آنندراج ).
- سرآغاز کردن ؛شروع کردن. آغاز نمودن :
نخستین گره کز سخن باز کرد
سخن را بچربی سرآغاز کرد.
نظامی.
چو شاه این سخن را سرآغازکرد
چنان گنج سربسته را باز کرد.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( سر آغاز ) مقابل سرانجام چیزی که به آن شروع چیزی واقع شود و بالفظ کردن و زدن مستعمل است .

فرهنگ معین

( سرآغاز ) ( ~ . ) (اِمر. ) دیباچه ، مقدمه ، هرچه با آن چیزی شروع شود.

فرهنگ عمید

( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه، هرچه که با آن چیزی شروع شود.

فرهنگستان زبان و ادب

سرآغاز
{teaser} [سینما و تلویزیون] صحنۀ آغازی کوتاه و جالبِ توجهی از فیلم که معمولاً پیش از عنوان بندی یا همراه با آن، برای جلب نظر تماشاچی به نمایش درآید

واژه نامه بختیاریکا

( سرآغاز ) سَر وند

جدول کلمات

سرآغاز
دیباچه، مقدمه، هرچه که با آن چیزی شروع شود.

مترادف ها

beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

opening (اسم)
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن

exordium (اسم)
اغاز، سراغاز، دیباچه، مقدمه، سردفتر، اول هر چیزی

foreword (اسم)
مدخل، سراغاز، دیباچه، پیش گفتار

preface (اسم)
اغاز، سراغاز، دیباچه، مقدمه، پیش گفتار

proem (اسم)
شروع، سراغاز، مقدمه، رساله مقدماتی، مقدمه سخنرانی، دوره مقدمتی

prologue (اسم)
سراغاز، مقدمه، پیش گفتار، پیش در امد

فارسی به عربی

افتتاح

پیشنهاد کاربران

سرگه ( sargah )
سر انجام
=the onset of something
the beginning of something, especially something bad
سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( اِ مرکب ) سرلشکر. ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( شمس اللغات ) . پیشرو لشکر بزرگ کاروان نظامی. ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ) . مقدمه و امیر کاروان وپیشرو قافله. ( شمس اللغات ) . امیر کاروان. ( شرفنامه ٔمنیری ) . قافله باشی. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . سردار. ( غیاث اللغات ) . کاروان سالار. قافله سالار. || سرآغاز. اول الاولین. ( گنجینه گنجوی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

سابقه سالار جهان قدم
مرسله پیوند گلوی قلم.
نظامی ( مخزن الاسرار ص 2 ) .
سابقه سالار. [ ب ِ ق َ / ق ِ ] ( اِخ ) کنایه از حضرت رسالت . ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ ناظم الاطباء ) ( شعوری ) ( مؤید الفضلا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف لغت نامه ) .

شروع کردن
از نو
در اول
شروع اول
ابتدا، سر. فصل. ، آغاز گر
شروع

بپرس