ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز.
نظامی.
چو برقع ز روی سخن برفکندسرآغاز آن از دعا درفکند.
نظامی.
کف صیتش سرآغاز شهی وختم سلطانی بنام نامی ختمی پناهی شاه بطحی زد.
زلالی ( از آنندراج ).
حبیبی کو بود محبوب دلهاسرآغاز بهار و آب و گِلها.
زلالی ( از آنندراج ).
- سرآغاز کردن ؛شروع کردن. آغاز نمودن : نخستین گره کز سخن باز کرد
سخن را بچربی سرآغاز کرد.
نظامی.
چو شاه این سخن را سرآغازکردچنان گنج سربسته را باز کرد.
نظامی.