سراع

لغت نامه دهخدا

سراع. [ س ِ ] ( ع مص ) شتافتن. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زود شدن. ( المصادر زوزنی ).

سراع. [ س ِ ] ( ع اِ ) شاخهای تازه درخت انگور و این ج ِ سرع است که بالفتح باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

شاخهای تازه درخت انگور و این جمع سرع است که بالفتح باشد .

پیشنهاد کاربران

بپرس