سراط

لغت نامه دهخدا

سراط. [ س َرْ را ] ( ع ص ) پالوده فروش. ( ملخص اللغات ) ( مهذب الاسماء ).

سراط. [ س ُ ] ( ع ص ) شمشیر بران. ( مهذب الاسماء ). سیف سراط؛ شمشیر برنده. ( از اقرب الموارد ).

سراط. [ س ِ ] ( ع اِ ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

راه یاران روشن بران جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فرو خورده .

پیشنهاد کاربران

شیطان ملعون فقط با مؤمنان که روی سراط الله حرکت میکنند؛ سرکاردارد وبقیه به شهوات خودشان واگذار میکنه!
لاقعدن لهم صراطک المستقیم
اللهُمَّ، لا تهدِنا إلّا السراطَ المستقیمَ.
یا الله، بجز سراط مستقیم را، راه دیگری نما نده.
سراط = صراط

بپرس