( سرآسیمه گشتن ) سرآسیمه گشتن. [ س َ م َ / م ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) سرآسیمه شدن. پریشان شدن. آشفته شدن : چنان لشکر گشن و چندان سوارسرآسیمه گشتند از کارزار.فردوسی.عطار بدین کوی سرآسیمه همی گشت تا نفی شد و از ره اثبات برآمد.عطار.