سرادقات
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
مجازأ می تونه به معنی �رگ و ریشه� یا �نواده� هم باشه
هاله ای بیضی شکل نفوذناپذیر. اطراف فردکه شخصیت اوست.
باهیچ کس اخلای نیست
جزهمنوع، همخوان، هم رای خودش
باهیچ کس اخلای نیست
جزهمنوع، همخوان، هم رای خودش
غزل سعدی بیتی از آن :
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا
بارگاه، حیطه و قلمرو، سرا پرده،
بارگاه، درگاه خداوند، ملکوت
سراپرده، غباری که چیزی را بپوشاند.