سرادقات

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خیمه سرا پرده . ۲ - چادری که بر فراز صحن خانه کشند . ۳ - غباری که گرد چیزی را فراگیرد جمع سرادقات . یا سرادق اعلی . بارگاه احدیت که انوار الهی و صقع ربوی ست سرادقات نوریه سرادقات قدرت سرادقات جلال . یا سرادقات جلال . سرادقات اعلی . یا سرادقات قدرت . سرادقات اعلی . یا سرادقات نوریه . سرادقات اعلی .

پیشنهاد کاربران

مجازأ می تونه به معنی �رگ و ریشه� یا �نواده� هم باشه
هاله ای بیضی شکل نفوذناپذیر. اطراف فردکه شخصیت اوست.
باهیچ کس اخلای نیست
جزهمنوع، همخوان، هم رای خودش
غزل سعدی بیتی از آن :
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا
بارگاه، حیطه و قلمرو، سرا پرده،
بارگاه، درگاه خداوند، ملکوت
سراپرده، غباری که چیزی را بپوشاند.

بپرس