سراجای نقاش. [ س َ ی ِ ن َق ْ ق ] ( اِخ ) محمدقاسم نام دارد. در فن نقاشی زرنشان بمرتبه ای است که رخسار زرافشان سیم وشان را در عرق شرم دارد و از اثر تردستیش از ابر تصویر گوهر میبارد. در کوی اهلیت خانه دارد و در گلشن آدمیت و نامرادی سیار است. در اصفهان پیوسته با موزونان محشور و از نمک صحبتش بزم عزیزان پرشور است. تتبع بسیار از متقدمین نمود. در امتیاز سخن طبعش خالی از دقت نیست. فکر شعر هیچگاه نمیکند. این چند بیت را بدیهةً گفته ، جهت یادآوری داخل این صحیفه نمود، رباعی :
امروز نداند کسی اندازه ما
کس را نبود خیر ز شیرازه ما
خواهدگشتن بلند بعد از مردن
چون کرم سفیدمهره آوازه ما.( از تذکره نصرآبادی ص 139 ).