سرکوچک. [ س َ چ َ / چ ِ ]( ص مرکب ) کنایه از مردم فرومایه و بی قدر و قیمت و بی تعین. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ). کنایه از بیقدرو بی تعین و حقیر و فرومایه. ( آنندراج ) : در این هم نبردی چو روباه و گرگ تو سرکوچک آیی و من سربزرگ.
نظامی.
|| مقابل سربزرگ. ( آنندراج ) : چو باز ارچه سرکوچکم دل بزرگم نخواهم کله وز قبا میگریزم.
خاقانی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) شخص فرومایه بی قدر و قیمت .
پیشنهاد کاربران
حقیر فرمایه بی مقدار درین هم نبردی چو روباه و گرگ تو سر کوچک آیی و من سر بزرگ ✏ �نظامی�