سر و کله زدن


مترادف سر و کله زدن: گفت وگو کردن، مباحثه کردن

لغت نامه دهخدا

سر و کله زدن. [ س َ رُ ک َل ْ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فهماندن. گفتگو کردن. بحث کردن. || به سختی چیز را به کسی فهماندن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) سر و کله زدن با کسی . گفتگو کردن با وی مباحثه کردن .

فرهنگ معین

(سَ رُ. کَ لُِ. زَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) بحث کردن ، گفتگو کردن .

مترادف ها

dispute (فعل)
انکار کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، مباحثه کردن، جدال کردن

argue (فعل)
دلیل اوردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، استدلال کردن، بحی کردن، گفتگو کردن

altercate (فعل)
ستیزه کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن

bicker (فعل)
ستیزه کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن

argufy (فعل)
سر و کله زدن، سرشاخ کردن

debate (فعل)
سر و کله زدن، مطرح کردن، مناظره کردن، مباحثه کردن

پیشنهاد کاربران

Dealing with
دست و پنجه نرم کردن
ممنون بابت نظر 🫶🏻
دعوا کردن، با کسی بحث کردن
لایک یادتون نره❤😜
بحث کردن
کلنجار کردن
گفت و گو کردن

دعوا کردن

بپرس