سر و کار داشتن با


معنی انگلیسی:
cope, touch

مترادف ها

deal (فعل)
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن

converse (فعل)
سخن گفتن، صحبت کردن، محاوره کردن، مذاکره کردن، سخنرانی کردن، سر و کار داشتن با

dealt (فعل)
سر و کار داشتن با

فارسی به عربی

صفقة، شاحنة

پیشنهاد کاربران

بپرس