سر و دست شکسن

مترادف ها

try (فعل)
جدا کردن، کوشش کردن، ازمودن، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، تجربه کردن، محاکمه کردن، محک کردن

endeavor (فعل)
سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن

beaver (فعل)
سر و دست شکسن

strive (فعل)
کوشش کردن، سر و دست شکسن، کوشیدن، گستردن، جد و جهد کردن نزاع کردن

endeavour (فعل)
سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس