سر قوز افتادن:[ گفتاری] درصدد ناسازگاری برآمدن و به خاطر مخالفت با دیگری در کار خود اصرار کردن. ( سر قوز افتاده بود و از رادیو دست برنمی داشت. )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )
( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )