چون سپیدار سر ز بی هنری
از ره مردمی فرونارند.
ناصرخسرو.
هرکه زر دید سر فرودآردور ترازوی آهنین دوش است.
سعدی.
سر امید فرودآر و روی عجز بمال بر آستان خداوندگار بنده نواز.
سعدی.
نزیبد ترا با چنین سروری که سر جزبه طاعت فرودآوری.
سعدی.
سر به سریر سلطنت بنده فرونیاوردگر به توانگری رسد نوبتی از گدایی است.
سعدی.
|| سر برانداختن. سر فروافکندن : سری به صحبت بیچارگان فرودآور
همینقدر که ببوسند خاک پایی را.
سعدی.