سر دواندن
مترادف سر دواندن: معطل کردن، مماطله کردن، امروز و فردا کردن، علاف کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
لاف زدن، مارس کردن، سردواندن، نمک زدن و دودی کردن
خیط و پیت کردن، سردواندن
تاخیر کردن، عقب انداختن، معوق گذاردن، از سر باز کردن، سردواندن، به بعد موکول کردن
سردواندن
پیشنهاد کاربران
گربه رقصاندن
گربه رقصاندن. [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن. کاری را به تأخیر انداختن. تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی. تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست. گربه رقصانی. گربه رقصانی کردن.
کسی را معطل کردن
حاشیه رفتن
تفره رفتن، حاشیه رفتن