( سر دل نهادِن ) به دل کشیدن؛ تحمل کردن ( سر دل نهادِن ) دردسر ایجاد کردن. مثلاً گندس اوردی نهادی سر دل ایما یعنی دردسرشو اومدی گذاشتی سر دل من