سر خوردن
مترادف سر خوردن: سریدن، لغزیدن، لیز خوردن | وازده شدن، دل زده شدن، ناامید شدن، دل سرد شدن، بی رغبت شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
سر خوردن. [ س ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) لغزیدن. از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن.
فرهنگ فارسی
لغزیدن از سطحی مایل بشیب نشسته و بزیر لغزیدن .
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
( سُر خوردن ) سیرِستِن؛ سِلقستِن
مترادف ها
فرو نشستن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، لنگ شدن
بچه انداختن، سر خوردن، اشتباه کردن، خیط و پیت شدن، عقیم ماندن، صدمه دیدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن
سر خوردن، سریدن، لغزیدن
سر خوردن
سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدون نیروی موتور
سر خوردن
سر خوردن
سر خوردن
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن
فارسی به عربی
تزلج , زلاجة
پیشنهاد کاربران
سر خوردن کلمه ای تورکی است که از فعل سوروشمق به معنی لغزیدن گرفته شده است سورتمه وسرسره هم از ان ریشه گرفته شده است