سر خاک.[ س َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بالین. ( آنندراج ). کنار قبر. کنار گور. سر گور : چون شمع سر خاک شود سایه یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم.
ملا زمانی هروی ( از آنندراج ).
به نگاهی دل سرگشته ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را دریاب.
صائب.
- سر خاک رفتن ؛ برای فاتحه خواندن بر سر قبر مرده رفتن.