سربهوا. [ س َ ب ِ هََ ] ( ص مرکب ) آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی. بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. ( یادداشت مؤلف ). || آواره. ( آنندراج ) : آسایش دل غافلم از یاد خدا کرد همواری این راه مرا سربهوا کرد.
صائب ( از بهار عجم ).
فرهنگ فارسی
آنکه دستورها یا درس ها بذهن نسپارد بی بند و بار . ( صفت ) بازی گوش لاقید .