سر برگردانیدن از. . . ؛ سرپیچی کردن از. روی برتافتن. اعراض :
مگردان سر از دین و از راستی
که خشم خدا آورد کاستی.
فردوسی.
اگر گردد سرم بر خنجر از تو
بسر گردم نگردانم سر از تو.
نظامی.
بسر گردم نگردانم سر از یار
سری دارم مباح از بهر این کار.
نظامی.
مگردان سر از دین و از راستی
که خشم خدا آورد کاستی.
فردوسی.
اگر گردد سرم بر خنجر از تو
بسر گردم نگردانم سر از تو.
نظامی.
بسر گردم نگردانم سر از یار
سری دارم مباح از بهر این کار.
نظامی.