گوی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . || کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده شدن. دوتا شدن :
بر در مقصوره روحانیم
گوی شده قامت چوگانیم.
نظامی.
بر در مقصوره روحانیم
گوی شده قامت چوگانیم.
نظامی.
سر بر زانو نهادن: متفکر گشتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۷ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۷ ) .