سر افراشتن. [ س َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) برتر شدن. بالاتر شدن : چو بگذشت از جهان ده چیز بگذاشت کز آن ده بر همه شاهان سر افراشت.نظامی. || سربلند بودن. نیک نام بودن : بود نام نیک و سر افراشتن ز ناخوانده مهمان نکو داشتن.اسدی.