سر افتادن

لغت نامه دهخدا

سر افتادن. [ س َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) از حد متجاوز بودن. ( آنندراج ) ( غیاث ). || کنایه از غالب و افزون آمدن. ( آنندراج ) :
چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است
چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود.
محسن تأثیر.
|| ملتفت شدن. متذکر شدن. تنبیه شدن.

فرهنگ فارسی

از حد متجاوز بودن یا کنایه از غالب و افزون آمدن یا ملتفت شدن .

واژه نامه بختیاریکا

ری گریدِن

پیشنهاد کاربران

به یک شناخت رسیدن ، متوجه شدن ، در زبان گفتگو : دوزاری کسی افتادن

بپرس