سر اغوج

لغت نامه دهخدا

( سرآغوج ) سرآغوج. [ س َ ]( اِ مرکب ) بمعنی سرآغج است که گیسوپوش زنان باشد. ( برهان ): غفارة؛ سرآغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد. ( منتهی الارب ) :
سرآغوجی برآموده بگوهر
برسم چینیان افکنده بر سر.
نظامی.
مغولی که نونیی را ندیده باشد ومتعلق بزرگی نیز نبود بمجرد سرآغوجی که برنهاده باشد. ( فیه مافیه ). رجوع به سرآغج و سرآغچ و سرآگوش و سرآغوش شود.

فرهنگ فارسی

( سر آغوج ) به معنی سر آغج است که گیسو پوش زنان باشد . غفاره .

پیشنهاد کاربران

بپرس