اصطلاحات و ضرب المثل ها
[ از شدت شادی یا ناراحتی ] دست خوش هیجان بودن
مثال:
از وقتی پدرش با ازدواج شان موافقت کرده دیگر سر از پا نمی شناسد.
پیشنهاد کاربران
سر از پا نشناختن:[ مجازی] سخت در هیجان بودن ( از خوشحالی سر از پا نمی شناختم )
( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
معنی نزدیک :سر و پایش را نمی شناخت
معنی دور : خیلی خوشحال بود
معنی دور : خیلی خوشحال بود
معنی نزدیک : خوشحال و هیجان زده
معنی دور : پر ذوق
معنی دور : پر ذوق