سذاب. [ س َ ] ( اِ ) تره ای است بسیارسبز و گلش زرد و عصاره آن مدر بول و حیض و مخفف منی و مسقط جنین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) : از چه شد همچو ریسمان کهن آن سر سبز و تازه همچو سذاب.
ناصرخسرو.
پر شود معده ترا چون نبود میده ز کشک خوش کند مغز ترا گر نبرد مشک سذاب.
ناصرخسرو.
رجوع به سداب شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) گیاهی است از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره سدابیان میباشد . این گیاه از قدیم مورد توجه بوده و در اکثر نقاط میرویدارتفاعش بین ۳٠ تا ۸٠ سانتیمتر و برگهایش بدو صورت ساده ( در نواحی مجاور گل ) و دوتایی و سه تایی ( در قسمتهای پایین گیاه ) میباشد . برگهایش ضخیم و آبدار و سبز مایل به آبی است . گلهایش زرد رنگ و میوه اش کپسول و شامل دانه هایی برنگ مایل به قهوه یی است از همه قسمتهای این گیاه بویی نامطبوع و مهوع استشمام میشود از رگهای آن گلوکزید بنام روتین و روتوزید استخراج کنند و نیز اسانسی از آن میگیرند که بویی قوی و طعمی تلخ و تند دارد گیاه مزبور در تداوی به عنوان قاعده آور ضد کرم و معرق استعمال میشود فیجن سذاب خفت آهو دوستک صحرایی . یا سدای کوهی . ۱ - اسپند . ۲ - تاپسیا . تره ایست بسیار سبز و گلش زرد و عصاره آن مدربول و حیض و مخفف منی و مسقط جنین .