سدکیس. [ س َ ] ( اِ ) قوس و قزح. ( برهان ) ( اوبهی ) ( آنندراج ) ( رشیدی ). آزفنداک. آژفنداک. سدکیش : میغ ماننده پنبه ست ورا باد نداف همت سدکیس درونه که بدو پنبه زنند.بوالمؤید بلخی.بهر سالی مثال درگهش رافلک بنماید از تمثال سدکیس.شمس فخری ( از آنندراج ).