سدو

لغت نامه دهخدا

سدو. [ س َدْوْ ] ( ع مص ) دراز کردن دست را بسوی کسی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بازی کردن بچهارمغز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بازی کردن کودک به گردو. ( اقرب الموارد ). || گام فراخ نهادن ناقه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بسیارنم گردیدن شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس