سدد
لغت نامه دهخدا
سدد. [ س َدَ ] ( ع اِمص ) درستی و راستی در کردار و گفتار، و آن مقصور از سداد است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
سدد. [ س ُ دُ ] ( ع ص ، اِ ) چشمهای گشاده که بنظر قوی دیدن نتواند. ( منتهی الارب ).
سدد. [ س ُ دَ ] ( اِخ ) قریه ای است شش فرسنگ ونیم میانه جنوب و مغرب منامه. ( فارسنامه ناصری ).
سدد. [ س َ دَ ]( اِخ ) جایگاهی است در شعر بحتری. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶(بار)
wikialkb: ریشه_سدد
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید