سدح

لغت نامه دهخدا

سدح. [س َ ] ( ع مص ) گلو بریدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر زمین گستردن. || پهلو نهادن بر زمین. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بر روی افکندن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ). || ستان انداختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر پشت افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خوابانیدن و آرام کردن بجایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اقامت کردن در جایی. ( اقرب الموارد ). || پر کردن مشک را. || کشتن. || بهره مندشدن زن از شوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بسیار فرزند آوردن زن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || بتعویق انداختن. موقوف کردن بزمان دیگری. معلل کردن. || چیزی از فکر خود دور کردن. برداشتن. ( دزی ج 1 ص 641 ).

دانشنامه عمومی

شهرستان سدح ( به عربی: ولایة سدح ) یکی از شهرستان های استان ظفار در کشور پادشاهی عمان است.
جمعیت آن در حدود ۴۳۷۰ هزار نفر می باشد.
عکس سدح
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس