سد کردن


مترادف سد کردن: مسدود کردن، بستن، مانع شدن، جلوگیری کردن

معنی انگلیسی:
block, obstruct, stem, debar, to obstruct, to block, to close

لغت نامه دهخدا

سد کردن. [ س َک َ دَ ] ( مص مرکب ) بستن و استوار کردن :
از چه کنی سد در داد و ستد
فایده در داد و ستد میرسد.
ایرج میرزا.
رجوع به سد شود.

فرهنگ فارسی

بستن و استوار کردن

مترادف ها

stop (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس