سد کردن. [ س َک َ دَ ] ( مص مرکب ) بستن و استوار کردن : از چه کنی سد در داد و ستدفایده در داد و ستد میرسد.ایرج میرزا.رجوع به سد شود.
stop (فعل)ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن