سخو

لغت نامه دهخدا

سخو. [ س َخ ْوْ ] ( ع مص ) خاکستر آتش از دیگدان بیرون کردن تا جای آتش فراخ شود. ( المصادر زوزنی ). افروختن آتش را زیر دیگ به بیرون آوردن خاکستر از دیگدان ، یا عام است. ( منتهی الارب ). رجوع به سَخْی شود.

سخو. [ س َ خ َ ] ( اِخ ) تلفظ عربی زاخاو، مستشرق معروف آلمانی است. رجوع به زاخائو شود.

فرهنگ فارسی

تلفظ عربی زاخائو متشرق معروف آلمانی است .

پیشنهاد کاربران

روشِ درستِ برخورد با واژگانِ "سُخَن ، پاسُخ" در زبانِ پارسیِ نو :
چنانکه می دانید، در واژه یِ "سُخَن: suxan" ( که ریختِ کُهن ترِ آن "سَخوَن:saxᵛan" بوده است ) ، " - َ ن:an - " پیشوندِ اوستایی است و آنچه می ماند، "سُخ:sux" است. از سویِ دیگر، واژه یِ "پاسُخ" برآمده از پیشوندِ "پا" است ( که دگرریختی از پیشوندِ "پَد/پاد" می باشد ) و آنچه می ماند، "سُخ:sux" است. پس رویکردِ واژه سازیِ ما، برپایه یِ زبانِ پارسیِ نو، می تواند به یکی از دو شیوه یِ زیر باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - واژه سازی از پایه ی "سُخ" ؛
2 - واژه سازی از پایه یِ "سُخَن" ( چنانچه بخواهیم از واژه یِ "سُخن" فعل سازی کنیم، آن یک "Denominal Verb" خواهد بود؛ بمانندِ واژه یِ "توانستن" ) .
. . . . . . . .
( دیدگاهِ من بکارگیریِ گزینه یِ 1 می باشد؛ چراکه این واژگان به گونه ای روالمند بدستِ ما رسیده اند؛ بدین چم که دگرگونی هایِ آوایی به ریختِ یکسانی در واژگانِ نامبرده رُخ داده اند. از اینرو، بکارگیریِ فعلهایِ " سُخیدن، سُخاندن " را روا می دانم. فراموش نکنید که دگرگونیِ آواییِ "سَخو: saxᵛ" به "سُخ:sux" در واژه یِ "سَخوَن/سُخن" بمانندِ "نَخو:naxᵛ" به " نُخ :nux" در واژه یِ "نَخوست/نُخست" است. )
( همچنین است : پا ( د ) سُخیدن، پا ( د ) سُخاندن )

سخو در زبان لکی و لری معنی استخوان می دهد.
سِل سِخو:استخوان